مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
چه شبهای خوبی که با تو سحر شد نه سخـتی کـشیـدم، نه عمرم هدر شد نـگـفـتـی گـنـهـکـار بــیــرون بـمـانـد هـمـین شد که شـوقـم به تو بیشتر شد نه مـنّـت کـشـیده، نه زحـمـت کـشیده خـجـالـت کـشـیـده گــدا مـعــتـبـر شـد همه بار بـسـتـنـد، جـز من که مـانـدم چه خـاکـی به روی سر رهـگـذر شد جـز ایـنـجـا دگـر سـرپــنـاهـی نـدارم بـبـیـن سـائـلـت بـاز هـم دربـه در شد همه فـرصـتـم رفـت و دسـتم تهی شد دو سر سود خـالـص بـرایم ضرر شد چه خوش بودی ای سی شب افطار و گریه! بـســوزد فــراق تـو کـه دردســر شـد بــنــا بــود در بــیــن آتــش بــســوزم عـلـی تا کـه فـهـمـیـد، فـوراً سـپر شد گــنـاه مـرا بـیـن چــادر نـهــان کــرد عجب مادری! جای من خونجگر شد فـقـط دسـت من میرسـد بـه مـحـرم؟ حسین جان بیا فـرصتم مخـتـصر شد صدا زد بیا خواهرم، وقت تنگ است تو و جان طفـلان که وقـت سـفـر شـد بـرو کـهـنــه پـیــراهــنــم را بــیــاور بـرو که حـسـیـنت دگـر مُحـتـضر شد چـرا خـیـره مـانـدی بـه زیـر گـلـویـم بـبـین شـمر از غـصـهات با خـبر شد بکـش دسـت بر موی پُـر پـیچ و تـابم که تقدیر من خـنجـر از پشت سر شد |